خاطرات بارداری
گلبرگ اول سلام دخترنازم الان بعداز یک سال فرصتی دست داده تا برای تو بنویسم از اولین روزهای بارداریم اولین روزهایی که فهمیدم خدای مهربون تورو به ما هدیه داده 4اسفند1390 پنجشنبه صبح بود که از خواب بیدار شدم یه حسی مثل مریضی و بی حسی داشتم و یه خورده حالت تهوع اما هنوز خبری نبود فقط یک هفته بود که پریودم عقب افتاده بودبیبی چک زدم و دیدم مثبته خدایا انگار دنیا رو به من دادن بعداز هشت نه ما انتظار بالاخره باردار شده بودم خیلی خوشحال شدم و خیلی خدارو شکر کردم دیگه علائم بارداری کم کم خودش رو بیشتر نشون می داد حالت تهوع شدید طوری که بعضی روزها هیچی نمی تونستم بخورم از خیلی بوها بدم میومدخیلی حالم بدبود واین ویار تا آخر بهار ...